ــــــــ شــرافــت انــســان بــه چــیــســت؟ ــــــــ






















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


sOOzeDeL

 




 

مردی نابینا زیر درختی بر سر دو راهی نشسته بود!
پادشاهی نزد او آمد،

 

از اسب پیاده شد و ادای احترام کرد و گفت:

 

قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟
پس از او  وزیر  پادشاه نزد مرد نابینا رسید و بدون ادای احترام گفت:‌

 

آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟‌
سپس سربازی  نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید:‌‌

 

احمق،‌راهی که به پایتخت می رود کدامست؟؟؟
هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد.

 

مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید: به چه می خندی؟
نابینا پاسخ داد: اولین مردی که از من سووال کرد، پادشاه بود.

 

مرد دوم  وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود.
مرد با تعجب از نابینا پرسید: چگونه متوجه شدی؟

 

مگر تو نابینا نیستی؟

 

نابینا پاسخ داد:

 

فرق است میان آنها، پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد

 

ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد.
طرز رفتار هر کس نشانه شخصیت اوست
نه سفیدی بیانگر زیبایی است
و نه سیاهی نشانه زشتی
شرافت انسان به اخلاقش است



 



mohammad.eos

نظرات شما عزیزان:

e.a
ساعت14:46---24 مرداد 1395
سلام وب خوبی دارین امیدوارم موفق باشین
ولی راستش پستات خیلی ریز بود اصن حسش نبود بخام همشو بخونم
پاسخ: ممنون ک قابل دونستی چشم فونتمو تغییر میدم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در شنبه 23 مرداد 1395برچسب: مردی ,نابینا, زیر, درختی ,بر, سر دو راهی, نشسته, بود,!, پادشاهی ,نزد, او ,آمد,, از, اسب, پیاده ,شد ,و, ادای ,احترام ,کرد ,و گفت:, قربان, از ,چه, راهی ,میتوان ,به, پایتخت ,رفت؟, پس ,از ,او ,وزیر , پادشاه نزد مرد نابینا رسید و بدون ادای احترام گفت:‌ آقا, راهی که به پایتخت می رود کدام است؟‌ سپس سربازی نزد نابینا آمد, ضربه ای به سر او زد و پرسید:‌‌ احمق,‌راهی که به پایتخت می رود کدامست؟؟؟ هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند, او شروع به خندیدن کرد, مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود, از او پرسید: به چه می خندی؟ نابینا پاسخ داد: اولین مردی که از من سووال کرد, پادشاه بود, مرد دوم وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود, مرد با تعجب از نابینا پرسید: چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟ نابینا پاسخ داد: فرق است میان آنها, پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد… ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد, طرز رفتار هر کس نشانه شخصیت اوست نه سفیدی بیانگر زیبایی است و نه سیاهی نشانه زشتی شرافت انسان به اخلاقش است,ساعت23:15توسط mohammad | |